برای خانواده های ایرانی، صرف ورود فرزندانشان به دانشگاه و تحصیل آن ها در یک رشته با کلاس مثل مهندسی کامپیوتر یا پزشکی کافی است. این انتظار که دانش آموز ما باید در یک رشته به قول آن ها خوب شروع به تحصیل کند، فشاری روی دانش آموز بیچاره وارد میکند که با قبولی در دانشگاه حس میکند که به تمام اهداف خود رسیده. درحالی که ورود به فضای آکادمیک فقط و فقط یک ابزار نسبتا مهم در رسیدن به اهداف است.
در این سری پست، قصد دارم تجربیات شخصی خودم رو از ورود به دانشگاه و محیط آکادمیک به اشتراک بگذارم. علاوه بر این کوروش سعی میکند در قالب جستار هایی تجربیاتی که مربوط به فضای دانشکده فیزیک است را در اختیار مخاطبان قرار دهد.
عبور از سردر دانشگاه؛ ورود به هاگوارتز!
اگر دانشگاه و محیط آکادمیک را جایی مشابه دبیرستان ها درنظر بگیریم، جای عجیب و غریبی نیست. اما اگر دقیق تر نگاه کنیم بعداز گذشتن از سردر دانشگاه و در قدم های اولتان، وارد سرزمین عجایب شده اید. هیچ چیز محیط جدید بجز نمره دادن و نمره گرفتن (آن هم خیلی با اغماض زیاد!) مشابه دبیرستان نیست. درک این تفاوت کار سختی نیست؛ شما وارد محیطی شدید که خانم ها و آقایان با هم و در کنار هم مشغول به تحصیل هستید، افرادی که در کنار شما مشغول به تحصیل هستند طیف وسیعی از علائق، سلیقه ها و عقاید رو دارا هستند. در واقع همین تفاوت های اجتماعی است که دانشگاه را متفاوت کرده و نه شیوه تحصیل در آن!
سردرگمی در اوایل راه؛ این چه جهنمی است؟
البته که در رابطه با این مسئله که چطور اوایل ورود به دانشگاه باید خود را مدیریت کنیم بعدها مفصلا صحبت میکنیم. اما بیایید به روزهای او دانشگاه بپردازیم. شما وارد محیطی شدید که از ابتدای تحصیلتان با این وعده که کلید بازکردن صندوقچه آروزهایتان آنجاست، انتظار آن را میکشیدید. با این حال انگیزه های جذاب دیگری هم وجود دارد که بر هیچکس پوشیده نیست. مجموعه این انتظارات، دیدگاه ایده آلی را برای شما نسبت به دانشگاه میسازند؛ غافل از اینکه واقعیت فرسنگ ها با ایده آل شما فاصله دارد.
به طور عمومی وقتی وارد دانشگاه میشوید، چیزهای جالبی را خواهید دید. بیایید تجربه روزهای اول من در دانشگاه علم و صنعت ایران را بررسی کنیم. بعد از گذشتن از سردر دانشگاه با یک محوطه بینهایت بزرگ مواجه شدم. کلاس ها کاملا متفاوت تر از دبیرستان بنظر میآمد و جو بین دانشجویان اصطلاحا سال بالایی با سال پایینی ها بسیار صمیمانه و دلسوزانه تر از مدرسه بود. اما این زیبایی ها تا زمانی است که شما با اولین چالش خود روبرو نشوید؛ ارتباط گرفتن!
برقراری ارتباط؛ بزرگترین چالش در ابتدای راه
آگاه باشید که آینده شما بعد از فارغ التحصیلی را نه درسی که یادگرفتید میسازد، نه مهارت هایی که کسب کردید. آینده شما در گرو ارتباطات شماست! ارتباطات دانشجویان در دانشگاه در کلی ترین حالت به دو دسته تقسیم میشود: ارتباطات دوستانه و ارتباطات حرفهای!
تکلیف برقراری ارتباطات دوستانه و عاطفی شما مشخص است. رفتار و کردار یا حتی ظاهر دانشجوی دیگر شما را تحت تاثیر قرار میدهد و سعی میکنید با او ارتباط برقرار کنید. تنها نکته نگرن کننده سرانجام دوستی هاست که مسئله کاملا شخصی است.
اما ارتباطات حرفه ای در آینده کاری شما تاثیر زیادی دارد. هرچقدر تلاش کنید که همراهان بهتری در این زمینه برای خودتان پیدا کنید، کم گذاشته اید! این افراد صرفا به دانشجویان موردپسند شما محدود نمیشوند؛ شما میتوانید (حتی گاهی بهتر است که حتما اینکار را بکنید!) با اساتید و فارغ التحصیلان هم فکر خودتان وارد گروه های کاری یا پژهشی شوید.
قدم اول را چطور برداریم؟
دانشگاه برای جوان 19 ساله ای که ممکن است از یک شهر یا حتی کشور دیگر دقیقا سرزمین عجایب است. در همان ابتدای ورود با مسائلی روبرو میشود که دست و پنجه نرم کردن با همه آن ها اراده قوی ای میطلبد. در بین تمام این چالش ها، یافتن ارتباطات دوستانه و حرفه ای با دانشجویان، اساتید و فارغ التحصیلان چالشی به مراتب سخت تر خواهد بود. در آخر هم تاکید دارم که سعی دارم در این سری پست ها نگاه عمومی به تحصیل در دانشگاه خواهم داشت کمتر تجربه شخصی خودم را در این نوشته ها وارد خواهم کرد. اگر تشنه مطالعه تجریبات شخصی هستید، جستارنویسی های کوروش کریمی منتظر شماست!
لینک کوتاه: https://hexist.ir/?p=1274